جدول جو
جدول جو

معنی محیط آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

محیط آمدن
(شَ تَ)
محیط شدن:
حق محیط جمله آمد ای پسر
واندارد کارش از کار دگر.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ / مِ کَ دَ)
در تداول عامه، از کسی نزد دیگری بدگویی کردن. معایب و بدیهای کسی را در پیش دیگری آشکار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده ذیل ’مایه را آمدن’ آرد: از کسی شکایت کردن، کسی را لو دادن. وسایل تغیر و خلق تنگی کسی را از کس دیگر فراهم کردن و او را به دم چک دادن، این ترکیب را ’مایه گرفتن’ نیز نامند. و رجوع به مایه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
گراییدن. رغبت کردن. راغب شدن، خمیدن. خمیده شدن. کج شدن. انحناء یافتن:
تن را به هرچه دادی، انجام کارت آن است
دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ شُ دَ)
احاطه دادن، گرد بر گرد سطحی برآوردن خطی را
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ دَ)
احاطه کردن. دربرگرفتن، گرد برگرد سطحی برآمدن. در میان گرفتن خطی سطحی را، مطلع و واقف و دانا شدن
لغت نامه دهخدا
از کسی نزد دیگری بدگویی کردن، معایب و بدیهای کسی را پیش دیگری آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کج شدن خمیده شدن، خواستار شدن میل کردن رغبت کردن، کج شدن خمیده شدن: تن را بهر چه دادی انجام کارت آنست دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد. (شیخ العارفین ظنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط کردن
تصویر محیط کردن
تریستن گردکاندن احاطه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط شدن
تصویر محیط شدن
گرد کیدن فرا گرفتن احاطه کردن در بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه آمدن
تصویر مایه آمدن
((~. مَ دَ))
بدگویی کردن، سعایت کردن
فرهنگ فارسی معین
در برگرفتن، احاطه کردن
متضاد: محاط شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد